گزارشی از زندان سیاسی سابق تهران، همزمان با ششمین سال افتتاح باغموزه قصر
از ورودی بند یک به فضای مارپیچی زندان وارد میشوی. دالانی نمور و تاریک مقابل دیدگانت قرار میگیرد که در و دیوارش به هزار زبان با تو در سخن است. پیش از اینکه به سوی اولین سلول راه بیفتی، فکرهایی دور و دراز از سرت میگذرد؛ به طول دهههایی که بر این فضا یعنی موزه امروز و زندان سابق قصر رفته است.
روزنامه توریسم: با خودت فکر میکنی که این راهرو، این سلولها و این محبس چه خاطرات به بیان درنیامده و چه قصههای نانوشتهای را در طول قریب به یک سده به خود دیده است؛ محبسی که چهار سال پس از روی کار آمدن پهلوی اول راهاندازی شد.
■ تنها صداست که میماند
همانطور که این فکرها از روزگاران رفته تاریخ معاصر ایران از ذهنت میگذرد، صداهایی میشنوی تودرتو، موهوم، ترسخورده و در عین حال نامفهوم که بیاختیار از مسیر اصلی راهروی منتهی به سلولها منحرفت میکند و بهسوی خود میکشاندت. دنبال صدا راه میافتی. به سوی راهرویی در منتهاالیه شرقی بند میروی. نزدیکتر که میشوی، کمکم انگار آن صداها مفاهیمی را هم از خود به حاضران در آن فضای کمنور منتقل میکنند؛ مفاهیمی نیمملتمسانه و نیمخشونتبار. هرچه نزدیکتر میشوی، صداها مفهومتر میشوند. صدای زنی را میشنوی که با عجز و ناله و شیون میگوید: «نرو… نرو… تو رو خدا نرو»و صدای خشن مردی که با تحکم میگوید:
«ول کن دستاشو… بهت میگم ولش کن… وقت ملاقات تمومه…» و اینطوری فاش میکند که صدای این مکالمات از اتاق ملاقات میآید. صدای مردانه دیگری که معلوم است زندانی ملاقاتشونده است، خطاب به همسرش که برای ملاقات او آمده، میگوید: «عزیزم… مواظب خودت باش» و مرد اول یا همان مأمور زندان دوباره درمیآید که «یالا برو بیرون… گفتم وقت ملاقات تمومه» و زن که ثانیههایی دیگر باید آنجا را ترک کند، ضجهزنان آخرین جمله را به زندانی میگوید: «عزیزم… منتظرت میمونم.»
■ عطر مزمن مبارزه در راهروهای تاریک
گرچه طولی نمیکشد و شستت خیلی زود خبردار افکت صدایی میشود که مسئولان باغموزه قصر برای تداعی حالوهوای روزهای ملاقات زندانیان سیاسی قبل از انقلاب ایران تدارک دیدهاند اما تأثیر همان صداها در کنار فضای زندان و اتاق ملاقات که بیش از هر چیز انگار عطر مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک را به دستگاه تنفست میکشاند، آنقدر هست که نزدیک به 89 سال خورشیدی عقب بروی و از پاییز 1397 به پاییز 1308 خورشیدی برسی؛ زمانی که رضاخان میرپنج جهت تعبیه مکانی تازه برای محکومان، زندان قصر را در خیابان پلیس امروزی افتتاح کرد؛ اما چه چیزی چهار سال پس از رسیدن به تاج و تخت، پهلوی اول را بر آن داشت تا دست به چنین کاری بزند؟
■ افزایش تعداد محکومان، دلیل افتتاح زندان قصر
زندان نظمیه سابق پیش از آن در محل شهربانی تهران در اطراف میدان توپخانه واقع شده بود؛ درست جایی در همان بافت تاریخی که امروز وزارت امور خارجه است. گویا مشکل بیش از آنکه از زندان باشد، از افزایش تعداد محکومان در همان چهار سال نخست پهلوی اول بود؛ طوری که زندان نظمیه دیگر گنجایش تعداد محکومان را نداشت و برای دستگاه قضایی وقت که پشت هم در تهران حکمهای محکومیت صادر میکرد، راهی نمانده بود جز اینکه جای دیگری را برای این امر در نظر بگیرد؛ جایی که فضای فیزیکی کافی برای پذیرش تعداد بیشتری از زندانیان داشته باشد.
■ سازنده زندان، اولین محکوم آن شد
شاید کمتر کسی بداند که نخستین زندانی قصر، کسی بود که خود این زندان را ساخته بود؛ یعنی محمد درگاهی که با خوشخدمتیهایش در زمان سردارسپهی رضاخان میرپنج، توانسته بود نظر او را به خود جلب کند و رئیس نظمیه کل ایران شود. درگاهی که در آن زمان سرهنگ بود، سه سال بعد از رسیدن رضاخان به مقام شاهی، به درجه سرتیپی رسید. وقتی رضاخان تصمیم گرفت زندان نظمیه را به جای دیگری منتقل کند، برای ساختن زندان جدید، درگاهی را نیروی کارآمدی دید و این مسئولیت را به او محول کرد. زندان ساخته شد اما درِ خوشخدمتیهای درگاهی بر همان پاشنه تشویق و ترفیع درجه نچرخید و دو روز بعد، او بهعنوان اولین محکوم راهی زندان جدیدالاحداث قصر شد. البته همراه با تعدادی از همکارانش که دستگاه قضایی حکومت رضاخان محکومشان کرده بود؛ نمونه نادری در تاریخ که سازنده یک زندان که به قاعده مورد وثوق شاه زمانه و دربار او بود، یکدفعه و در عرض دو روز به اولین محکوم همان زندان تبدیل شود تا به گواه این ضربالمثل معروف، چاهکنی باشد که ته چاه جا مانده است.
■ اولین زندان متمرکز تهران و نامهایی که بعد از انقلاب آشناتر شدند
راهنمای موزه که پیرمردی لاغراندام است و خود سابقه محکومیت زندان قصر در سالهای پیش از انقلاب را دارد، به جایگاه این زندان در میان اولینهای تاریخ ایران اشاره میکند. اینکه با ساخت زندان قصر، تهران دارای اولین زندان متمرکز خود شد. او همچنین یادآور میشود که خاطرات و وقایع تاریخی زندان قصر تنها منحصر به دوره پهلوی اول نبوده و در سالهای مبارزات منتهی به بهمن 1357 نیز زندانیان سیاسی فراوانی را به خود دیده است. همانطور که این مبارز سابق رژیم شاه میگوید، زندانیان دوره پهلوی اول ترکیبی از مخالفان سیاسی رژیم و رجال درون حکومت بودند که بیاعتمادی دربار به آنها کارشان را به زندان کشانده بود، اما در دوره دوم و سالهای منتهی به انقلاب، عمده محکومان، مخالفان پهلوی دوم بودند که در میانشان محکومانی از همه گرایشهای انقلابی دیده میشد.
دوست داشتم خاطرات راهنمای موزه را از دوران گذراندن محکومیتش در کنار نامها و چهرههای سیاسی انقلاب بدانم؛ نامهایی که بعضیهایشان بعدها در ردههای بالای حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفتند. بنا به این تمایل مفرط، لابهلای پرسشهایم یکیدوبار تعریضهایی به خاطرات شخصی او داشتم که دیدم با اشاراتی گذرا به یکسری از نامها از آن عبور میکند. با خودم فکر کردم که روایت راهنمای یک موزه طبعاً باید روایتی عمومی باشد و شاید من خواستهای فراتر از وظایف و مسئولیتهای این مرد انقلابی و مبارز سابق دارم و او طبعاً وظیفهای مبنیبر اجابت خواستهام ندارد.
او در میان مبارزان و انقلابیونی که در دو دوره پهلوی به دلیل فعالیتهای مبارزاتیشان در دادگاههای رژیم شاه محکوم و راهی زندان قصر میشدند، به نامهای مختلفی اشاره کرد؛ از قوامالسلطنه و تیمورتاش و بزرگ علوی در دوره رضاخانی گرفته تا نواب صفوی، مقام معظم رهبری، سیدمحمود دعایی و مرحومانی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله طالقانی، شهید مطهری، شهید باهنر و… در دوره محمدرضا شاه. البته علاوهبر این محکومان سیاسی، زندانیانی با جرائم دیگر هم در زندان قصر بودند که معمولاً به دلایلی چون بزهکاری، فحشا، سرقت، قتل و… کارشان به آنجا کشیده بود.
■ از اتاق بازجویی تا مجسمههای تکیده
در زندان قصر چیزهای فراوانی برای دیدن هست؛ از اتاق بازجویی تا سلولهای انفرادی. مجسمههایی میبینی با شمایلی مغموم و جسمی تکیده. یکی بر نقطه فوقانی تختی دومرتبه نشسته، خیره به نقطه مبهمی در زمین؛ انگار به رجعت ابدی فکر میکند؛ به آرامیدن در آغوش «خاک، خاک پذیرنده» که «اشارتیست به آرامش»(1)؛ انتظار جاری در شمایل این مجسمه تو را یاد سطرهایی از این شعر سیاسی مبارزاتی قبل از انقلاب میاندازد که: «در مردگان خویش نظر میبندیم با طرح خندهای/ و نوبت خود را انتظار میکشیم/ بیهیچ خندهای»(2). دو مجسمه دیگر کف سلول به گپزدن با هم نشستهاند. دیگری بر طبقه اول تختش خوابیده و ساعد دستهایش را حفاظ پیشانی کرده و شاید خواب جشن انقلاب را میبیند؛ دیگری که یادآور زندانیان نویسنده و ادیب تاریخ معاصر است،
بر طبقه دوم تخت دیگری، پاها را تکیهگاه کاغذ کرده و دست بهکار نوشتن است و لابد نوشتن از خاطرات زندان تا شاید فرخی یزدی یا سیدمجتبی آقا بزرگ علوی را به یاد بیاورد؛ خصوصاً بزرگ علوی و کتاب «ورقپارههای زندان» او را.
فضای زندان قصر، آنطور که راهنمای موزه قصر هم میگوید، در فرایند تکمیلی خود، گسترش پیدا کرد و بزرگتر شد. پس از انقلاب اسلامی ایران این زندان برچیده نشد اما کارکرد قبلی خود را که محل حبس زندانیان سیاسی بود، واگذاشت و به محل نگهداری محکومان سایر جرائم تبدیل شد.
■ پیگیری کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب و ثبت زندان قصر در آثار ملی
امروز بازدیدکنندگان از موزه قصر در راهروهای تودرتو یا در هواخوری زندان پا جای پای کسانی میگذارند که بخشی از بهترین سالهای عمر خود را پای عقایدشان گذاشتند و تاوان باورهایشان را دادند و این یعنی بازخوانی گوشههایی از مهمترین وقایع تاریخ سیاسی معاصر با حضور در اتمسفر محل وقوع و نفسکشیدن بین دیوارهای بلند و سیمهای خاردار زندان قصر. این بازخوانی اگر قدری عمیقتر شود، شاید دلیل ثبت این مکان در فهرست آثار ملی را هم برای بازدیدکنندگان روشنتر کند. ثبت زندان قصر در سازمان میراثفرهنگی، کار ارزشمند اعضای کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است که با پیگیریهایشان موفق به تحقق این امر شدند و اجازه ندادند که این اثر ملی و تاریخی برای همیشه
نابود شود. زندان قصر از یکونیم دهه پیش دیگر زندان نیست. این مکان همچنین شش سال پیش، درست در چنین مقطعی در نیمه پاییز به تاریخ 14 آبان 91،رسماً به باغموزه تبدیل شد و امروز یکی از جاذبههای گردشگری شهر تهران است. باغموزه قصر در بزرگراه شهید صیاد شیرازی و خیابان پلیس تهران، گردشگران وطنی و خارجی علاقهمند به مسائل تاریخی را به بازدید فرا میخواند.
1) از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد
2) از شعر «شبانه»
احمد شاملو
The post appeared first on .
گزارشی از زندان سیاسی سابق تهران، همزمان با ششمین سال افتتاح باغموزه قصر
از ورودی بند یک به فضای مارپیچی زندان وارد میشوی. دالانی نمور و تاریک مقابل دیدگانت قرار میگیرد که در و دیوارش به هزار زبان با تو در سخن است. پیش از اینکه به سوی اولین سلول راه بیفتی، فکرهایی دور و دراز از سرت میگذرد؛ به طول دهههایی که بر این فضا یعنی موزه امروز و زندان سابق قصر رفته است.
روزنامه توریسم: با خودت فکر میکنی که این راهرو، این سلولها و این محبس چه خاطرات به بیان درنیامده و چه قصههای نانوشتهای را در طول قریب به یک سده به خود دیده است؛ محبسی که چهار سال پس از روی کار آمدن پهلوی اول راهاندازی شد.
■ تنها صداست که میماند
همانطور که این فکرها از روزگاران رفته تاریخ معاصر ایران از ذهنت میگذرد، صداهایی میشنوی تودرتو، موهوم، ترسخورده و در عین حال نامفهوم که بیاختیار از مسیر اصلی راهروی منتهی به سلولها منحرفت میکند و بهسوی خود میکشاندت. دنبال صدا راه میافتی. به سوی راهرویی در منتهاالیه شرقی بند میروی. نزدیکتر که میشوی، کمکم انگار آن صداها مفاهیمی را هم از خود به حاضران در آن فضای کمنور منتقل میکنند؛ مفاهیمی نیمملتمسانه و نیمخشونتبار. هرچه نزدیکتر میشوی، صداها مفهومتر میشوند. صدای زنی را میشنوی که با عجز و ناله و شیون میگوید: «نرو… نرو… تو رو خدا نرو»و صدای خشن مردی که با تحکم میگوید:
«ول کن دستاشو… بهت میگم ولش کن… وقت ملاقات تمومه…» و اینطوری فاش میکند که صدای این مکالمات از اتاق ملاقات میآید. صدای مردانه دیگری که معلوم است زندانی ملاقاتشونده است، خطاب به همسرش که برای ملاقات او آمده، میگوید: «عزیزم… مواظب خودت باش» و مرد اول یا همان مأمور زندان دوباره درمیآید که «یالا برو بیرون… گفتم وقت ملاقات تمومه» و زن که ثانیههایی دیگر باید آنجا را ترک کند، ضجهزنان آخرین جمله را به زندانی میگوید: «عزیزم… منتظرت میمونم.»
■ عطر مزمن مبارزه در راهروهای تاریک
گرچه طولی نمیکشد و شستت خیلی زود خبردار افکت صدایی میشود که مسئولان باغموزه قصر برای تداعی حالوهوای روزهای ملاقات زندانیان سیاسی قبل از انقلاب ایران تدارک دیدهاند اما تأثیر همان صداها در کنار فضای زندان و اتاق ملاقات که بیش از هر چیز انگار عطر مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک را به دستگاه تنفست میکشاند، آنقدر هست که نزدیک به 89 سال خورشیدی عقب بروی و از پاییز 1397 به پاییز 1308 خورشیدی برسی؛ زمانی که رضاخان میرپنج جهت تعبیه مکانی تازه برای محکومان، زندان قصر را در خیابان پلیس امروزی افتتاح کرد؛ اما چه چیزی چهار سال پس از رسیدن به تاج و تخت، پهلوی اول را بر آن داشت تا دست به چنین کاری بزند؟
■ افزایش تعداد محکومان، دلیل افتتاح زندان قصر
زندان نظمیه سابق پیش از آن در محل شهربانی تهران در اطراف میدان توپخانه واقع شده بود؛ درست جایی در همان بافت تاریخی که امروز وزارت امور خارجه است. گویا مشکل بیش از آنکه از زندان باشد، از افزایش تعداد محکومان در همان چهار سال نخست پهلوی اول بود؛ طوری که زندان نظمیه دیگر گنجایش تعداد محکومان را نداشت و برای دستگاه قضایی وقت که پشت هم در تهران حکمهای محکومیت صادر میکرد، راهی نمانده بود جز اینکه جای دیگری را برای این امر در نظر بگیرد؛ جایی که فضای فیزیکی کافی برای پذیرش تعداد بیشتری از زندانیان داشته باشد.
■ سازنده زندان، اولین محکوم آن شد
شاید کمتر کسی بداند که نخستین زندانی قصر، کسی بود که خود این زندان را ساخته بود؛ یعنی محمد درگاهی که با خوشخدمتیهایش در زمان سردارسپهی رضاخان میرپنج، توانسته بود نظر او را به خود جلب کند و رئیس نظمیه کل ایران شود. درگاهی که در آن زمان سرهنگ بود، سه سال بعد از رسیدن رضاخان به مقام شاهی، به درجه سرتیپی رسید. وقتی رضاخان تصمیم گرفت زندان نظمیه را به جای دیگری منتقل کند، برای ساختن زندان جدید، درگاهی را نیروی کارآمدی دید و این مسئولیت را به او محول کرد. زندان ساخته شد اما درِ خوشخدمتیهای درگاهی بر همان پاشنه تشویق و ترفیع درجه نچرخید و دو روز بعد، او بهعنوان اولین محکوم راهی زندان جدیدالاحداث قصر شد. البته همراه با تعدادی از همکارانش که دستگاه قضایی حکومت رضاخان محکومشان کرده بود؛ نمونه نادری در تاریخ که سازنده یک زندان که به قاعده مورد وثوق شاه زمانه و دربار او بود، یکدفعه و در عرض دو روز به اولین محکوم همان زندان تبدیل شود تا به گواه این ضربالمثل معروف، چاهکنی باشد که ته چاه جا مانده است.
■ اولین زندان متمرکز تهران و نامهایی که بعد از انقلاب آشناتر شدند
راهنمای موزه که پیرمردی لاغراندام است و خود سابقه محکومیت زندان قصر در سالهای پیش از انقلاب را دارد، به جایگاه این زندان در میان اولینهای تاریخ ایران اشاره میکند. اینکه با ساخت زندان قصر، تهران دارای اولین زندان متمرکز خود شد. او همچنین یادآور میشود که خاطرات و وقایع تاریخی زندان قصر تنها منحصر به دوره پهلوی اول نبوده و در سالهای مبارزات منتهی به بهمن 1357 نیز زندانیان سیاسی فراوانی را به خود دیده است. همانطور که این مبارز سابق رژیم شاه میگوید، زندانیان دوره پهلوی اول ترکیبی از مخالفان سیاسی رژیم و رجال درون حکومت بودند که بیاعتمادی دربار به آنها کارشان را به زندان کشانده بود، اما در دوره دوم و سالهای منتهی به انقلاب، عمده محکومان، مخالفان پهلوی دوم بودند که در میانشان محکومانی از همه گرایشهای انقلابی دیده میشد.
دوست داشتم خاطرات راهنمای موزه را از دوران گذراندن محکومیتش در کنار نامها و چهرههای سیاسی انقلاب بدانم؛ نامهایی که بعضیهایشان بعدها در ردههای بالای حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفتند. بنا به این تمایل مفرط، لابهلای پرسشهایم یکیدوبار تعریضهایی به خاطرات شخصی او داشتم که دیدم با اشاراتی گذرا به یکسری از نامها از آن عبور میکند. با خودم فکر کردم که روایت راهنمای یک موزه طبعاً باید روایتی عمومی باشد و شاید من خواستهای فراتر از وظایف و مسئولیتهای این مرد انقلابی و مبارز سابق دارم و او طبعاً وظیفهای مبنیبر اجابت خواستهام ندارد.
او در میان مبارزان و انقلابیونی که در دو دوره پهلوی به دلیل فعالیتهای مبارزاتیشان در دادگاههای رژیم شاه محکوم و راهی زندان قصر میشدند، به نامهای مختلفی اشاره کرد؛ از قوامالسلطنه و تیمورتاش و بزرگ علوی در دوره رضاخانی گرفته تا نواب صفوی، مقام معظم رهبری، سیدمحمود دعایی و مرحومانی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله طالقانی، شهید مطهری، شهید باهنر و… در دوره محمدرضا شاه. البته علاوهبر این محکومان سیاسی، زندانیانی با جرائم دیگر هم در زندان قصر بودند که معمولاً به دلایلی چون بزهکاری، فحشا، سرقت، قتل و… کارشان به آنجا کشیده بود.
■ از اتاق بازجویی تا مجسمههای تکیده
در زندان قصر چیزهای فراوانی برای دیدن هست؛ از اتاق بازجویی تا سلولهای انفرادی. مجسمههایی میبینی با شمایلی مغموم و جسمی تکیده. یکی بر نقطه فوقانی تختی دومرتبه نشسته، خیره به نقطه مبهمی در زمین؛ انگار به رجعت ابدی فکر میکند؛ به آرامیدن در آغوش «خاک، خاک پذیرنده» که «اشارتیست به آرامش»(1)؛ انتظار جاری در شمایل این مجسمه تو را یاد سطرهایی از این شعر سیاسی مبارزاتی قبل از انقلاب میاندازد که: «در مردگان خویش نظر میبندیم با طرح خندهای/ و نوبت خود را انتظار میکشیم/ بیهیچ خندهای»(2). دو مجسمه دیگر کف سلول به گپزدن با هم نشستهاند. دیگری بر طبقه اول تختش خوابیده و ساعد دستهایش را حفاظ پیشانی کرده و شاید خواب جشن انقلاب را میبیند؛ دیگری که یادآور زندانیان نویسنده و ادیب تاریخ معاصر است،
بر طبقه دوم تخت دیگری، پاها را تکیهگاه کاغذ کرده و دست بهکار نوشتن است و لابد نوشتن از خاطرات زندان تا شاید فرخی یزدی یا سیدمجتبی آقا بزرگ علوی را به یاد بیاورد؛ خصوصاً بزرگ علوی و کتاب «ورقپارههای زندان» او را.
فضای زندان قصر، آنطور که راهنمای موزه قصر هم میگوید، در فرایند تکمیلی خود، گسترش پیدا کرد و بزرگتر شد. پس از انقلاب اسلامی ایران این زندان برچیده نشد اما کارکرد قبلی خود را که محل حبس زندانیان سیاسی بود، واگذاشت و به محل نگهداری محکومان سایر جرائم تبدیل شد.
■ پیگیری کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب و ثبت زندان قصر در آثار ملی
امروز بازدیدکنندگان از موزه قصر در راهروهای تودرتو یا در هواخوری زندان پا جای پای کسانی میگذارند که بخشی از بهترین سالهای عمر خود را پای عقایدشان گذاشتند و تاوان باورهایشان را دادند و این یعنی بازخوانی گوشههایی از مهمترین وقایع تاریخ سیاسی معاصر با حضور در اتمسفر محل وقوع و نفسکشیدن بین دیوارهای بلند و سیمهای خاردار زندان قصر. این بازخوانی اگر قدری عمیقتر شود، شاید دلیل ثبت این مکان در فهرست آثار ملی را هم برای بازدیدکنندگان روشنتر کند. ثبت زندان قصر در سازمان میراثفرهنگی، کار ارزشمند اعضای کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است که با پیگیریهایشان موفق به تحقق این امر شدند و اجازه ندادند که این اثر ملی و تاریخی برای همیشه
نابود شود. زندان قصر از یکونیم دهه پیش دیگر زندان نیست. این مکان همچنین شش سال پیش، درست در چنین مقطعی در نیمه پاییز به تاریخ 14 آبان 91،رسماً به باغموزه تبدیل شد و امروز یکی از جاذبههای گردشگری شهر تهران است. باغموزه قصر در بزرگراه شهید صیاد شیرازی و خیابان پلیس تهران، گردشگران وطنی و خارجی علاقهمند به مسائل تاریخی را به بازدید فرا میخواند.
1) از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد
2) از شعر «شبانه»
احمد شاملو
The post appeared first on .
گزارشی از زندان سیاسی سابق تهران، همزمان با ششمین سال افتتاح باغموزه قصر